بابایی ببین که دست و پامو بسته زجر
بابایی ببین خسته شدم از دست زجر
بابایی سنان معجرمو ید و رفت
بابایی الان موی منو کشید و رفت
از گوش، گوشوارهم افتاده
بالا سرم انگار مغیره ایستاده
کبود شده یاس پرپر تو
روی دختر تو ، مثل مادر تو
وای بابا
کبود شده زیر چشم ترم
خیلی کرده ورم ، درد میگیره سرم
وای بابا
"بابا بگو سر به سرم نذارن
اشک من یتیمو در نیارن"
@seyedrezanarimani
تا حالا غمی تو قلب من نمونده بود
تا حالا کسی حُرمتمو نشده بود
تا حالا چشام تازیونه ندیده بود
توی ازدحام دخترکت ترسیده بود
خولی، برده النگوهام
یه روسری میخوام ، بپوشونم موهام
از موی من دیگه چیزی نموند
زجر منو میکشوند ، بیشترش رو سوزوند
وای بابا
گلوی من زخم سلسلههاست
کار حرملههاست ، تو دلم گلههاست
وای بابا
"بابا بگو سر به سرم نذارن
اشک من یتیمو در نیارن"
@narimani_matn
به اینا بگو آه یتیم میگیره زود
به اینا بگو مهمونیشون نامردی بود
به اینا بگو، به اینا که بد دهنن
به اینا بگو عمهمو اینقدر نزنن
"بابا بگو سر به سرم نذارن
اشک من یتیمو در نیارن"
یه کبوترم، که لونهم تو کربلاته
بگو ,، ,اینا ,سرم ,تو ,نذارناشک ,سرم نذارناشک ,نذارناشک من ,من یتیمو ,به سرم ,سر به
درباره این سایت